1394/7/16
پسرم : من هر روز و هر لحظه نگرانت مي شوم كه چه مي كني ؟ پنجره اتاقم را باز ميكنم و فرياد ميزنم تنهاييت براي من ... غصه هايت براي من ... همه بغض ها و اشك هايت براي من ... بخند برايم آنقدر بلند تا همه بشنوند و صدا...
نویسنده :
مامان عرشیا
12:49